امروز شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یادسته بندی سایت
پرفروش ترین ها
برچسب های مهم
پیوند ها
اینجه ممد
کتاب «اینجه ممد» توسط نویسندنامدار ترکیه نوشته شده است و ثمین باغچه بان آن را در 521 صفحه ترجمه و تنظیم نموده است.
گرچه برخی معتقدند که دعوای روستاییان امروز برای خوانندهای در جهان جذاب نیست اما کتاب «اینجه ممد» نوشته یاشار کمال به بیش از 50 زبان ترجمه شده است. یاشار کمال برای کتابهایش بارها کاندیدای نوبل ادبیات شد. شاید به نوعی بتوان گفت که دریافت جایزه نوبل بیش از هر نویسنده دیگری در ترکیه حق یاشار کمال 92 ساله بود اما مجموعه آثار او از نگاه سرمایهداری جهانی به دلیل نوعی استقلال ذهنی نویسنده- واجد شرایط دریافت نوبل ادبیات نبود. شاید به همین دلیل و دلایلی مشابه بتوان گفت که نوبل ادبیات هم تا حدودی سیاسی است.
یاشار کمال در سال 1923 در سیهان (سیحون) ترکیه بدنیا آمد و در سن 92 سالگی در گذشت. کتابهای سه گانه او یعنی «اینجه ممد»، «بگذار خارستان بسوزد» و «شاهین آناوارزا» سالها پیش در ایران منتشر شد و نزد نویسندگان و مترجمان نامهایی آشناست. یاشار کمال در ایران با دو رمان به هم پیوسته «ستون خیمه» و «زمین آهن است و آسمان مس» به عنوان داستاننویسی واقعگرا به خوانندگان ایرانی شناسانده شد. آخرین برگردان فارسی رمان دیگری از او هم با ترجمه مریم طباطباییها با عنوان «پرندهای با یک بال» منتشر شد. ترجمه کتاب «اینجه ممد» با اینکه مربوط به سالها پیش است ترجمهای روان و دریادماندنی و بینقصی است.
ممد در ابتدای این رمان به خانه یکی از کشاورزان در نزدیکیهای روستایشان پناه میبرد و مدتی چند از دیدرس ارباب عبدی پنهان میشود. رمان با وصف طبیعت وحشی زادگاه اینجه ممد آغاز میشود. یاشار کمال از معدود نویسندگانی است که در وصف طبیعت قلمی توانا دارد و چنان جذاب مینویسد که هر خواننده با خواندن چند صفحه از کتاب او دیگر نمیتواند اثر یاشار کمال را زمین بگذارد. بالاخره «حسوک شلغم» اینجه ممد ریزه میزه را میبیند و برای اینکه خبری به دونه داده باشد او را از دیدن پسرش مطلع میکند. در روند داستان ارباب عبدی میخواهد خدیجه دختری زیبا از همان روستا- را به عقد خواهرزادهاش درآورد اما خدیجه نیمه شب با اینجه ممد فرار میکند و «علی رد زن» که به علی شله معروف است راه آنها را پیدا میکند و در غاری که جلو آن گلی با پا له شده رد ممد را می زند و او را در غار مییابد. ممد در دو شلیک خواهرزاده ارباب عبدی را میکشد و عبدی را مجروح میکند. عبدی جری میشود خدیجه را به اسارت میگیرد و با ادعای واهی دهاتیها که بنا به فرمان از پیش تعیین شده او به امنیه میگویند خدیجه خواستگارش را کشته به حبس میافتد. اینجه ممد فرار میکند و یاغی میشود و سر از دار و دسته دوردو دیونه در میآورد. دوردو یاغیای بی رحم است و سر گردنهها میایستد و همه را اعم از پیر و جوان و مرد و بچه لخت میکند و با دیوانهبازیهای خود هر آن گمان آن میرود که عدل سر خود را به باد دهد. ممد در رویارویی با یکی از متملکان و متمولان خوش سیما با جبار و نائب رجب علیه دوردو رویارویی میکنند و دار و دسته او را برای همیشه ترک میگویند.
دوردویی که آنقدر دیوانه است که جنگل را –که جایی نا ایمن برای فرار و گریز است- به عنوان پناهگاه انتخاب میکند و نزدیک است که عنقریب به دام امنیهها بیفتد. ممد امید ناامیدان است و حق را از ناحق میشناسد و ستاننده آه مظلومان زمانه خودش میشود. خدیجه نامزدش را در تپههایی که به قریه میرود میدزدد و به کوه میزند. دونه مادرش میمیرد و ارباب عبدی برای خودش در دهات ول میچرخد و خانه آنها را تصاحب میکند. ممد به ده برمیگردد و خانه عبدی را به آتش میکشد. عبدی از ترس رنگ به رخسار ندارد و به قریه پناه میبرد و کنار علی صفابیگ یکی دیگر از اربابان شیاد روزگار- خانه میکند.
در آخر رمان «اینجه ممد» ارباب عبدی را از پای در میآورد اما با رفتن ارباب عبدی چیزی تغییر نمیکند. با خواندن دومین سهگانه این رمان یعنی «شاهین آناوارزا» میبینیم که با کشته شدن ارباب عبدی و حذف علی صفا بیگ نیز چیزی تغییر نمیکند و اربابهایی سر از تخم در میآورند که صد هزار بار از عبدی و علی صفا بیگ بدترند. در واقع با کشتن و به اصطلاح نفله کردن اربابان ممد با این پرسش روبهرو میشود که از بین بردن آنها مشکلی را حل میکند یا مشکلی به مشکلات روستاییان فلک زده اضافه میکند. ممد صاحب بچهای میشود و خدیجه در یک درگیری از بین میرود. امنیهها عاجز از دستگیر کردن اویند و حتی عفو عمومی هم باعث نمیشود که ممد دست از یاغی گری بردارد.
مبلغ قابل پرداخت 18,000 تومان
برچسب های مهم